گاهی اوقات سوالاتی درباره ملائکه برای انسان پیش می اید؛ اینکه مثلا ملائک چه شکلی هستند ؟ می خندند؟می گریند؟ و...
جالب است بدانید پیامبر اکرم(ص) نیز این سوالات را از جبرئیل پرسیده اند ؟
ایشان از جبرئیل پرسید آیا ملائکه ،گریه و خنده دارند؟
فرمود :آری؟ به سه کس از روی تعجب می خندند و بر سه کس از روی ترحم ودلسوزی می گریند.
- از کسی که سراسر روز را به سخنان چرند و پرند و (یا کارهای)بیهوده می گذارند، و چون شب شود نماز عشاء خوانده و باز به بیهودگی خود ادامه می دهد ،ملائکه می خندند و می گویند ای بی خبر از صبح تا شب سیر نشدی ،حالا سیر می شوی؟
- دوم :دهقانی که بیل و کلنگ خود را برداشته و به بهانه تعمیر و اصلاح زمین خود ،دیوار مشترک (بین خود و شریکش)را می ساید تا به سهم خود بیافزاید،ملائکه می خندند و می گویند ،آن زمین به آن پهناور ترا سیر نکرد این مختصر تو را سیر می کند؟
- سوم :از زنی که خودش را از نامحرم در زمانی که زنده بود نمی پوشانید ، بعد از مرگش وقتی که او را در قبر می گذارندبدنش را می پوشانند تا کسی حجم و اندامش را نبیند .ملائکه می خندند و می گویند :وقتی که مورد میل و رغبت بود او را نپوشانیدید ،حالا که مورد نفرت و انزجار است او را می پوشانید؟
\ مواعظ العددیه ص 144،145 /
اوصاف ملائکه در قرآن به شرح زیر:
ما میتوانیم از آثار و روایات اسلامی بفهمیم که آسمانها به نحوی قرارگاه ملائکه هستند. البته ملائکه که در آسمانها قرار دارند مثل انسان که در زمین قرار دارد نیست که یک جسمی باشد که روی زمین بخواهد راه برود. اگر ما بخواهیم برای آنها شبیهی قائل بشویم، مثل روحاند برای جسم، نه مثل جسمی برای جسم، یعنی آن ملائکه نوعی تعلق به آن آسمانها دارند آنچنانکه روحی به بدنی تعلق دارد، اما حقیقت آنها چیست، ما نمیدانیم. آن ملائکهای که امر الهی را حامل هستند و تدبیر جهان را به عهده دارند، نوعی تعلق و وابستگی به آن آسمانها دارند که آن مقداری که ما درک میکنیم از قبیل تعلقی است که روح به بدن دارد. این مطلبی است که قرآن ذکر کرده است و تا این مقدار را ما میتوانیم بفهمیم و بدانیم، و بیش از آن شاید هنوز باید علم بشر خیلی پیش برود تا به این حقیقت نزدیک شود.
در قرآن کریم مکرر کلمه ملائکه ذکر شده ولى نام هیچ یک از آنان را نبرده مگرجبرئیل و میکائیل را و بقیه ملائکه را با ذکر اوصافشان یاد کرده، مانند: ملک الموت و کرامالکاتبین و سفرة الکرام البرره و رقیب و عتید و غیر اینها.
و از صفات و اعمال ملائکه که در کلام خدا و در احادیثسابق ذکر شدهاند، یکىاین است که ملائکه موجوداتى هستند شریف و مکرم، که واسطههایى بین خداى تعالى و اینعالم محسوس هستند، به طورى که هیچ حادثهاى از حوادث و هیچ واقعهاى مهم و یا غیر مهم نیست، مگر آنکه ملائکه در آن دخالتى دارند، و یک یا چند فرشته، موکل و مامور آنند، اگرآن حادثه فقط یک جنبه داشته باشد یک فرشته، و اگر چند جنبه داشته باشد چند ملک موکل بر آنند. و دخالتى که دارند تنها و تنها این است که امر الهى را در مجرایش به جریان اندازند، و آن را در مسیرش قرار دهند، همچنان که قرآن در این باره فرموده: «لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون» ترجمه: در سخن از او پیشى نمىگیرند، و به امر او عمل مىکنند(سوره انبیاء، آیه 27).
صفت دومى که از ملائکه در قرآن و حدیث آمده این است که: در بین ملائکهنافرمانى و عصیان نیست، معلوم مىشود ملائکه نفسى مستقل ندارند، و داراى ارادهاى مستقلنیستند، که بتوانند غیر از آنچه که خدا اراده کرده اراده کنند، پس ملائکه در هیچ کارىاستقلال ندارند، و هیچ دستورى را که خدا به ایشان تحمیل کند تحریف نمىکنند، و کم وزیادش نمىسازند، هم چنان که فرمود: «لا یعصون الله ما امرهم و یفعلون ما یؤمرون» ترجمه:خدا را در آنچه امرشان کند نافرمانى نمىکنند(سوره تحریم، آیه 6).
صفتسوم اینکه: ملائکه با همه کثرتى که دارند، داراى مراتب مختلفى از نظربلندى و پایینى هستند بعضى ما فوق بعضى دیگر، و جمعى نسبت به ما دون خود آمرند، و آندیگران مامور و مطیع آنان، و آنکه آمر است به امر خدا امر مىکند، و حامل امر خدا به سوىمامورین است، و مامورین هم به دستور خدا مطیع آمرند، در نتیجه ملائکه به هیچ وجه از ناحیهخود اختیارى ندارند، هم چنان که قرآن کریم فرموده: «و ما منا الا له مقام معلوم» ترجمه:هیچ یک از ما نیست مگر آنکه مقامى معلوم دارد(سوره صافات، آیه 164). و نیزفرموده: «مطاع ثم امین» ترجمه: فرمانده فرشتگان و امین وحى است(سوره تکویر، آیه 21) و نیز فرموده: «قالوا ما ذا قال ربکم قالوا الحق» ترجمه: پرسیدند: پروردگارتان چه گفت؟گفتند: حق گفت(سوره سباء، آیه 23).
صفت چهارم اینکه: ملائکه از آن جا که هر چه مىکنند به امر خدا مىکنند، هرگزشکست نمىخورند، به شهادت اینکه فرموده: «و ما کان الله لیعجزه من شىء فى السموات ولا فى الارض» ترجمه: خدا هرگز چنین نبوده که چیزى در آسمانها و زمین او را عاجز کند(سوره فاطر، آیه 44). و از سوى دیگر فرموده: «و الله غالب على امره» ترجمه: خدا بر امر خود مسلط است(سوره یوسف، آیه 21) و نیز فرموده: «ان الله بالغ امره» ترجمه: خدا کار خود را به انجام خواهد رسانید(سوره طلاق، آیه 3) از این جا روشن مىشود ملائکه موجوداتى هستند که در وجودشان منزه از ماده (بیان اینکه وجود ملائکه مادى و جسمانى نیست و توضیحى در مورد تمثل ملائکه به اشکال و تهیات جسمانى و رد اینکه گفته شده ملک جسمى است لطیف... )جسمانىاند، چون ماده جسمانى در معرض زوال و فساد و تغییر است، و نیز کمال در ماده، تدریجى است، از مبدا سیر و حرکت مىکند تا به تدریج به غایت کمال برسد، و چه بسا دربین راه به موانع و آفاتى برخورد کند و قبل از رسیدن به حد کمالش از بین برود، ولى ملائکهاین طور نیستند.
و نیز از این بیان روشن مىشود اینکه در روایات، سخن از صورت و شکل و هیاتهاىجسمانى ملائکه رفته، از باب تمثلاست، و خواستهاند بفرمایند: فلان فرشته طورى است که اگر اوصافش با طرحى نشان دادهشود، به این شکل درمىآید، و به همین جهت انبیا و امامان، فرشتگان را به آن صورت کهبراى آنان مجسم شدند، توصیف کردهاند و گرنه ملائکه به صورت و شکل درنمىآیند. فرق است بین تمثل و شکلگیرى، تمثل ملک به صورت انسان، معنایش ایناست که ملک در ظرف ادراک آن کسى که وى را مىبیند، به صورت انسان درآید، در حالىکه بیرون از ظرف ادراک او، واقعیت و خارجیت دیگرى دارد، و آن عبارت است از صورتى ملکى. به خلاف تشکل و تصور، که اگر ملک به صورت انسان، متصور و به شکل او متشکلشود، انسانى واقعى مىشود، هم در ظرف ادراک بیننده، و هم در خارج آن ظرف، و چنینملکى هم در ذهن ملک است، و هم در خارج، و این ممکن نیست.
خداى سبحان این معنا را که ما براى تمثل کردیم تصدیق دارد، ودر داستان مسیح و مریم مىفرماید: «فارسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشرا سویا» ترجمه: ما روح خود را نزد او فرستادیم، پس براى او به صورت بشرى تمام عیار ممثل شد(سوره مریم، آیه 17).
و اما اینکه بر سر زبانها افتاده که مىگویند: "ملک جسمى است لطیف، که به هرشکل درمىآید جز به شکل سگ و خوک، و جن نیز جسمى است لطیف، جز اینکه جن بههر شکلى درمىآید حتى شکل سگ و خوک"مطلبى است که هیچ دلیلى بر آن نیست، نه ازعقل و نه از نقل - نه نقل از کتاب و نه نقل از سنت معتبر - ، و اینکه بعضى ادعا کردهاند براینکه مسلمین بر این مطلب اجماع دارند، علاوه بر اینکه چنین اجماعى در کار نیست، هیچدلیلى بر حجیت چنین اجماعى در مسائل اعتقادى نیست.